جدول جو
جدول جو

معنی بی سبب - جستجوی لغت در جدول جو

بی سبب(سَ بَ)
مرکّب از: بی + سبب، بی جهت. بی دلیل. بلاژ. بلاش. (ناظم الاطباء)، بی تقریب:
نمودند کاین زعفران گونه خاک
کند مرد را بی سبب خنده ناک.
نظامی.
گر تو برگردیدی از من بیگناه و بی سبب
تا مگر من نیز برگردم غلط ظن میبری.
سعدی.
ای دوست جفای تو چو زلف تو دراز
وی بی سببی گرفته پای از من باز.
سعدی.
رجوع به سبب شود
لغت نامه دهخدا
بی سبب
بی جهت، بی تقریب
تصویری از بی سبب
تصویر بی سبب
فرهنگ لغت هوشیار
بی سبب
بیهوده
تصویری از بی سبب
تصویر بی سبب
فرهنگ واژه فارسی سره
بی سبب
به ناحق، بیهوده، بی جهت، بی دلیل، بی خود
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
بی شمار، بی اندازه، نادرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی سکه
تصویر بی سکه
بی قدر، بی اعتبار، بی رونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی سخن
تصویر بی سخن
بی گفتگو، بی شک وشبهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
بی نقص، بی آفت، بی ضرر
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بَ بی)
بیعلتی. بی دلیلی. بی برهانی:
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببی است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ)
مرکّب از: بی + سلب، بی جامه. بی پوشش:
بی صورت مبارک تو دنیا
مجهول بود و بی سلب و زیور.
ناصرخسرو.
و رجوع به سلب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی سود
تصویر بی سود
بدون فایده، بی نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
ناشکیبا، بی تحمل، ناآرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شبه
تصویر بی شبه
بی مثل، بی نظیر، بی مانند، ناهمتا، بی مثال، بی بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سیم
تصویر بی سیم
بی پول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ریب
تصویر بی ریب
بی شبهه و شک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سنگ
تصویر بی سنگ
شخص کم قدر و منزلت
فرهنگ لغت هوشیار
خوار بی ارج زر و سیمی که بر روی آن نقشی حک نکرده باشند، بی قدر بی اعتبار بی شا ن و شوکت (شخص)، بی طراوت بی نمود (شی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سخن
تصویر بی سخن
بی گفتگو بی شک بی شبهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
بیقرار و بی طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ربط
تصویر بی ربط
بی پیوند بی سر و ته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی آبی
تصویر بی آبی
بدون آب بودن فقدان آب، بی رونقی، بی آبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ادب
تصویر بی ادب
بی دانش، بی تربیت، گستاخ جسور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
بی شمار، بی اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
نا آگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو سبل
تصویر بو سبل
خداوند راهها راه شناس طریقت شناس: (در چه کاری ک گفت: می کوبم دهل گفت: کو بانگ دهل ای بوسبل ک) (مثنوی)، دزد راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طبع
تصویر بی طبع
بی توجه و بی استعداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طلب
تصویر بی طلب
بی پروانه نا خوانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
سالم، درست، سلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیحساب
تصویر بیحساب
بیشمار بی اندازه، ناصحیح نادرست، بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاسبب
تصویر بلاسبب
بی سبب بی جهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
بی حوصله، بی صبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
بیشمار، بی اندازه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
سرزده، ناآگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
ناشکیبا، بی تاب
فرهنگ واژه فارسی سره
به انگیزه، به جهت، به دلیل، به علت، به واسطه
فرهنگ واژه مترادف متضاد